|
سه شنبه 17 دی 1392برچسب:, :: 18:41 :: نويسنده : رها
نام كاربري:مارتا(انگليسي)
رمز عبور :مارتا (انگليسي)
هركي دوس داره بياد از بيننده ها اسمشو هم تو نويسندگان بنويسه
سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : مهسان
الوووووووووووووووووووووووووووووو؟ کسی هست یا من برم؟
شنبه 7 دی 1392برچسب:, :: 13:58 :: نويسنده : نفس
نه نه نه نه اونجا من باید نظر بدم دلم نمی خواد ووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووی
شنبه 7 دی 1392برچسب:, :: 13:57 :: نويسنده : نفس
چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی شدی ؟؟؟؟ رفتی آیا؟؟؟؟؟؟
شنبه 7 دی 1392برچسب:, :: 13:55 :: نويسنده : نفس
نه نه نه اسمامونو بنویسیم اونجوری بهتره 17 نفر آنلاین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شنبه 7 دی 1392برچسب:, :: 13:53 :: نويسنده : نفس
ببین اسم نویسنده ها درست شده البته از حالا مطالب من می زنه نفس و مال تو می زنه رها دیگه نمی خواد اسمامونو بنویسیم
شنبه 7 دی 1392برچسب:, :: 13:51 :: نويسنده : رها
منظورت اينه كه نريم؟ خب چرا تعارف ميكني هندونه زير بغل آدم ميگي
جمعه 6 دی 1392برچسب:, :: 14:43 :: نويسنده : رها
دو تا مژده اولیش برای آجی گلم رها جون و دمیش برای مهسان آجی عزیزم اما اولیش . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . بابا سر کاریه نیا پایین هه هه هه هه هه شوخی کردم ، برو پایین تر بخونش . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . عزیزم از این به بع با خیال راحت عکس هاتو بفرست کسی نمی تونه کپی شون کنه . اما دومیش . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . الان خیلی دوس داری بخونیش پس هنوز برو پایی تر . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . داستان روزانه رو گذاشتم هوورا شرط می بندم که هر دوتاتون اولش فک می کردین سر کاریه
جمعه 6 دی 1392برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : رها
بچه ها تونستید این فیلم رو ببینید ؟؟؟؟ بنویسید که آره یا نه
جمعه 6 دی 1392برچسب:, :: 10:12 :: نويسنده : رها
Understanding Boss Classification: Men, Office Boss: “Yes? What is it now?” Office worker: “Please can I have a day off next week to do some late Christmas shopping with my wife and our six kids?” Boss: “Certainly not!” Office worker: “I knew you’d be understanding, sir. Thanks for getting me out of that terrible chore.” رئیس فهیم دسته بندی: مردان، اداره رئیس: «بله؟ دوباره چه خواسته ای داری؟» کارمند اداره: «لطفا آیا امکان دارد من هفته بعد یک روز مرخصی بگیرم تا همراه همسرم و شش فرزندمان به خرید آخر کریسمس بروم؟» رئیس: «معلوم است که نه!» کارمند اداره: «من می دانستم که شما خیلی فهیم هستید، جناب رئیس. متشکرم که مرا از یک کار طاقت فرسای وحشتناک نجات دادید.» Valentine’s Day Gift Classification: Family, Men A young woman was taking an afternoon nap. After she woke up, she told her husband, “I just dreamed that you gave me a pearl necklace for Valentine’s day. What do you think it means?” “You’ll know tonight,” he said. That evening, the man came home with a small package and gave it to his wife. Delighted, she opened it; only to find a book entitled “The Meaning of Dreams”. هدیه ولنتاین دسته بندی: خانواده، مردان یک زن جوان در حال چرت بعد از ظهر بود. بعد از بلند شدن از خواب به شوهرش گفت: «الان خواب دیدم که تو برای روز ولنتاین به من یک گردنبند مروارید هدیه دادی. فکر می کنی معنایش چه باشد؟» مرد گفت: «امشب متوجه خواهی شد.» بعد از ظهر آن روز، مرد در حالی که یک بسته در دست داشت به خانه آمد و آن را به همسرش داد. زن با خوشحالی آن را باز کرد و در آن کتابی با این عنوان یافت: «تعبیر خواب» Good Deed Dad: “Did you do a good deed today?” Son: “Yes, dad. Three other boys and I helped an old woman across the street.” Dad: “Why did it take four of you?” Son: “Because she didn’t want to do that.” کردار نیک پدر: «آیا امروز کار نیکی انجام داده ای؟» پسر: «بله پدر. من به همراه سه پسربچه دیگر به یک پیرزن در عبور از خیابان کمک کردیم.» پدر: «چرا برای این کار به چهار نفر از شما نیاز بود؟» پسر: «چون او نمی خواست که این کار را انجام دهد.» مطلب: The green steps of your heart in front of my eyes show me the horizon full of light and hope. I'm happy as much as this greenness. You're undying as much as this greenness. Days are short. Time is not same to us. Nights are long when we're away from each other. I think about you in my thought set and that time the time steps on the green steps of your heart. I think about the sunny short times of future. And I see a lot of green steps. Much greens in plain of being together پله های سبز قلب تو در برابر دیدگانم افق سراسر نور و امید را نشانم می دهند. من تا بی نهایت این سرسبزی شادمانم. تو تا آخر این سرسبزی پایداری. روزها کوتاه اند. زمان حد و اندازه ما نیست. شب ها بلند می شوند وقتی از هم دوریم. در بستر اندیشه ام با تو اندیشه می کنم و زمان تازه قدم بر پله های سبز قلب تو می گذارد. به زمان های کوتاه آفتابی آینده می اندیشم. و یک عالمه پله سبز می بینم. سبزِ سبز در سبزه زار با هم بودن. نكته هاي جالب: برای خود زندگی کنیم نه برای نمایش دادن آن به دیگران Live for ourselves not for showing that to others.. سفری به طول هزارفرسنگ با یک گام آغاز می شود A distant tour begins with one step بازنده ها در هر جواب مشکلی را می بینند، ولی برنده در هر مشکلی جوابی را می بیند The losers find problem in every answer but the winners find an answer in every problem آنچه را که در مزرعه ذهن خود کاشتهاید درو خواهید کرد You will reap what you plant in your minds farm. علف هرزه چیست ؟گیاهی است که هنوز فوایدش کشف نشده است .(( امرسون What is forb? It is a plant that we don’t know its profits yet. دانستن کافی نیست…بایدبه دانسته خود عمل کنید. ناپلئون هیل Knowing is not enough we should do what we know
پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, :: 14:57 :: نويسنده : رها
من اون املا ها رو همشونو نوشتم ولی کتاب کار و حروف آخر کتاب رو نه آجی جون جمعه میای؟؟؟
پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, :: 14:29 :: نويسنده : مهسان
نه هنوز وقت نکردم هنوز هستی تو چی نوشتی؟
پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, :: 14:22 :: نويسنده : رها
ظاهرا که رفتی پس اینو فراموش نکنی جمعه ساعت 2 بیا اگه نمی خوای بیای خبر بدی ، باشه
پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, :: 14:19 :: نويسنده : رها
وووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووی چرا رفتییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی حووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووصله ام سررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر رفته بییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییا بگوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو خب
پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, :: 14:19 :: نويسنده : رها
مهسان جون آجی گلم عکس های پایین رو دیدی ؟؟؟ خوشگلن نه ؟؟؟؟؟ اگه نرفتی که بهتر ولی اگه رفتی بعدا که اینو می خونی فردا سر ساعت دو هر دوتامون اینجا باشیم باشه
پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, :: 14:17 :: نويسنده : رها
کی گفته من نیومدم من اومدم ولی دیدم شما نیومدین رفتم تو وب رها اینا نظر بدم حالا که نرفتی ؟؟؟؟
پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, :: 14:17 :: نويسنده : رها
واقعا رفتی ؟؟؟؟ نرو حوصله ام سر رفته تکلیف زبان رو نوشتی؟؟؟
پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, :: 14:11 :: نويسنده : مهسان
سلام بر دوستان گرامی میخواستم بدونم(از اینجا جمله را عصبانی بخوانید)کسی تو وب هست (حالا کاملا عاطفی بخوانید)با تشکر
پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, :: 14:6 :: نويسنده : مهسان
با تاخیر اومدم ولی بهتر از شمام که اصن نیومدین الو کجایین؟ اگه تا پنج دقیقه دیگه نیان من میرما؟
پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, :: 10:44 :: نويسنده : رها
بچه ها ديگه به امير بد و بيراه نگين عصباني بود ميخاست منو قورت بده
چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: 15:20 :: نويسنده : رها
قلب من...
*****
چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: 14:58 :: نويسنده : رها
رها فقط برم نظراتتونو بخون دیگه هیچی
چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: 14:29 :: نويسنده : مهسان
اره میام من رفتم اونجا تو هم بیا منتظرتم
چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: 14:27 :: نويسنده : رها
بابا من چه کار به راست کلیک تو دارم نگفتی فردا دو میای ؟؟؟؟؟؟
چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: 14:27 :: نويسنده : مهسان
رها رفته تو وب خودشون خودمونم بریم نظر بدیم؟ایا؟
چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: 14:26 :: نويسنده : مهسان
قالب کپی نمیشه ولی صفحه که کپی میشه
چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: 14:25 :: نويسنده : رها
دیدم از دونگی بدم میاد قالب دربی گذاشتم
چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: 14:24 :: نويسنده : رها
این دیگه به ما چه ربطی داره تازه قالبو که نمی تونی کپی کنی جوابمو بده ؟؟؟؟؟؟؟ رها راستس راستی رفت؟؟؟؟؟؟؟ ![]() |