|
سه شنبه 3 دی 1392برچسب:, :: 16:13 :: نويسنده : رها
جناب ....... وقتی نظرات منو خوند اینجوری شد حسابی حالش گرفته شده بود به صفحه ی کامپیوتر یه نگاهی انداخت و در فکر فرو رفت و با خودش گفت : می روم به جنگش ولی هر چی فکر کرد نفهمیدد چی بنویسه پس به خودش گفت : خاک تو سرت ویه ضربه ی محکم زد تو سرش بعد با خودش گفت فهمیدم یه دندونی نشون داد و شروع کرد به فحش دادن بعد رفت دندوناشو مسواک زد و دوباره برگشت پای کامپیوتر وقتی نظرات جدید منو دید خشمگین شد و از اون طرف هم ترس از ضایع شدن یه ابرویی بالا پایین انداخت و دوباره شروع کرد به فحش نوشتن بعد مامان تر گل بر گلش صداش کرد : ......جون بیا نهار بخوریم گلم !!!! سر سفره ناهار نشسته بود که یه دفعه اینجوری شد مامانش یه جیغ بلان سرش کشید و اون یه دفعه زهر ترک شد وایسا وایسا وایسا اصن تو چرا اسم منو نوشته بودی هاهاهاها بکشمت ؟؟؟؟ متاسفانه بقیه ی مطالب به دلیل خوشونت بیش از حد و فحش هار رکیک حذف گردید. از درج بقیه ی مطالب معذوریم
![]()
![]() |